مهدی قزلی میگوید همه مقدرات ادبیات ایران در بنیاد شعر و ادبیات داستانی متمرکز نیست اما همه مسائل مربوط به آن را از چشم این بنیاد میبینند.
خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: نام مهدی قزلی چند تصویر متفاوت در ذهن اهالی فرهنگ را زنده میکند. نخست نویسندهای که اصرار زیادی به پیشینه نویسندگی خود دارد ولی در این میان و در حوزه داستان بیشتر از اشتغال به کار خلق داستان به کار بستر سازی برای صحبت و کار درباره داستان بوده است. با این همه او یک مستندنگار حرفهای است و آثار قابل توجهی در این حوزه از خود بر جای گذاشته است.در دو نمونه قابل توجه از آنها میتوان به کتاب «جای پای جلال» و «پنجرههای تشنه» اشاره کرد که دومی صدالبته بیشتر از اولی پخته و از کار درآمده است با این همه همت جا پای جلال گذاشتن در مسیری که سالها پیش برای دیدن ایران پیمود، کاری کم سابقه بود.
تصویر دیگر از قزلی در اذهان روزنامهنگاری است که دغدغههای ادبی و دینی را توامان دارد. نشریه داستان و آیه را در گروه مجلات همشهری سر و شکل میدهد و در هر دو جریانی خاص از مخاطبان را پیرامون خود شکل میدهد و نام نشریات را بدل به نامی مهم و تاثیرگذار در برهه خود میکند
تصویر سوم از او اما چیزی است که این روزها به آن اصرار دارد. مسئولیت در امور اجرایی ادبیات داستانی. مدیر اجرایی جشنوارههای ادبی بزرگ دولتی و مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان. درباره این بنیاد وکارکردش به اندازه بسیار می توان اظهارنظر کرد و نقد و نظر داشت اما قزلی اصرار دارد که کارکردش در این نهاد کاملا مشخص و قابل قبول بوده است و برای آینده این نهاد ساختاری مشخص و کاربردی بر جای گذاشته است. با وجود اینکه به نظر میرسد بنیاد ادبیات داستانی تا حد زیادی در کندن پوسته دولتی از فعالیتهای خود مبدل شدن به نهادی ملی ناموفقبوده است اما تاثیرگذاری و اهمیت فعالیتهای آن در حوزه شعر و داستان برای منتقدانش نیز انکار ناپذیر است.
مهدی قزلی در گفتگویی که در ادامه میخوانید به تشریح برنامههای خود در مدت پنج سال مدیریت خود در این نهاد پرداخته است و نکتههای قابل توجهی از انتظارات و تصمیمهایی که برای این نهاد گرفته است بیان میکند. در ادامه بخش نخست از این گفتگو را میخوانیم:
آقای قزلی بیش از چهارسال از حضور شما در بنیاد شعر و ادبیات داستانی میگذرد. میخواهم به همان چهار سال قبل بازگردم. اینکه شما چطور با معاونت فرهنگی وزارت ارشاد و بنیاد شعر و ادبیات داستانی که آن موقع هنوز پسوند شعر نداشت ارتباط برقرار کردید؟ خاطرم هست همان موقع وزیر ارشاد وقت مصاحبهای کرده بود که شما را نمیشناسد و حکمی برای شما نزده ولی چند روز بعد این کار را کرد.
آقای دکتر صالحی به من زنگ زدند و خواستند که بنده را ببینند و درباره این مسئولیت با من صحبت کردند. همانطور که می دانید بنیاد نسبتش با معاون فرهنگی وزارتخانه تعریف می شود نه خود وزیر.
چطور با ایشان آشنا شدید؟
گویا افرادی در حلقه وزارت ارشاد و دوستان ایشان، من را معرفی کرده بودند و ایشان هم از کسانی سوال کرده بودند و من در پیشنهاد آنها اشتراک داشتهام. البته دکتر صالحی بسیار آدم تیز و در جریانی هستند. تمام گذشته و آثارم را می شناختند.
یعنی مثلا طیف افرادی از شهرداری وقت تهران که به معاونت فرهنگی وقت وزارت ارشاد نزدیک بودند؟ مثل آقای ایازی و افرادی از این دست؟
بعید نیست اینگونه بوده باشد. قبل از حضور من در بنیاد افرادی مثل آقای ایازی و حسینی عضو هیات امنای بنیاد بودند و بالاخره این عضویت میتوانسته منجر به مشورت دادن به آقای صالحی شود. البته به یکی دو واسطه دیگر هم آقای صالحی من را میشناخت. یکی ستونی که من در روزنامه خراسان داشتم و دیگری درسی که پانزده سال قبل در کلاس ایشان با موضوع آراء فلسفی ابوعلی سینا در مجموعه کفا با ایشان داشتم. با این همه فقط میدانم که دوستان طرف مشورت آقای صالحی بنده را پیشنهاد داده بودند.
شما برای مدیریت بنیاد به معاون وقت برنامهای ارائه دادید و ایدهآلی برای مدیریت اینجا داشتید؟ معاونت چطور از شما توقع ویژهای داشت؟
از نظر من آدم اجرایی حرفهای باید واقع نگر باشد. محدودیتها واتفاقهای پیرامونش را بررسی کند. وقتی من آمدم بنیاد، این مجموعه اساسنامه داشت که در آن توضیحاتی داده شده بود که اینجا چه کار میتوان کرد اما برنامه کاری مشخصی برایش تدوین نشده بود. مثلا خانه کتاب از ابتدا قرار بوده اطلاعات حوزه کتاب را جمعآوری کند که در حال انجام است. موسسه نمایشگاههای فرهنگی نیز برنامه کاریش از ابتدا مشخص بوده است، برگزاری نمایشگاه های کتاب. بنیاد اما نه. من البته وقتی آمدم به بنیاد به عنوان آدمی که علاقه ذاتی به ادبیات داشتم آرزوهایی برای اینجا داشتم اما اینقدر حرفهای بودم که بفهمم اینجا باید به اندازه مقدورات و ظرفیتها انتظار نتیجه داشته باشی. به همین خاطر بیشتر از هر چیز دنبال رفع موانع برای فعالیت بنیاد افتادم.
یعنی دقیقا چه موانعی را رفع کردید؟
اولینش ماجرای ساختمان بود که خاطرتان هست. روزی که به بنیاد آم آمدم دیدم که سه چهار حکم برای تخلیه و فسخ قرارداد و ...وجود دارد و سعی کردم یکی یکی اینها را درست کنم. بنیاد آن موقع وظیفه سنگینی بر دوشش نبود و وزارتخانه هم به طبع انتظار چندانی نداشت. آن زمان بنیاد در حال انجام کارهایی بود که از قضا بد هم نبود اما سوال کنید که اگر آن کارها برای ادبیات انجام نمیشد چه اتفاقی رخ میداد؟ هیچ اتفاقی. یعنی لازم نبود وزارتخانه درباره آن پاسخگو باشد. من در چنین شرایطی وارد کار شدم و سعی کردم ادبیات را جزو اولویتهای وزارتخانه قرار بدهم. هنوز هم مهمترین تلاشم همین است.
پس شما وعدهای برای انجام کاری در اینجا ندادید و ایشان هم چیزی نخواست؟
هم دکتر صالحی حرفه ای بود، هم من غیر حرفهای نبودم. قرار بود اینجا سامان پیدا کند و از آن وضعیت خارج شود. خاطرتان اگر مانده باشد از همان بدو ورود من بحث اضافه شدن شعر به
mehrnews.com/news/4395904